نود و هفتمين آيه سوره آلعمران، دربردارنده تشريع وجوب حج
بر اساس اين آيه، خداوند حج را بر كساني واجب كرده كه استطاعت آن را داشته باشند و هر كس از آن روي گرداند و ناسپاسي كند، خداوند از جهانيان بينياز است: {وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ البَيتِ مَنِ استَطَاعَ إِلَيهِ سَبِيلا وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِيٌّ عَنِ العَالَمِينَ}.(آل عمران/3، 97)
آيات مربوط به حج و اركان و احكام آن بسيارند و در سورههاي قرآن پراكندهاند؛ اما آيه معروف به «آيه حجّ» كه بسياري از مفسران و دانشپژوهان از آن با همين تعبير ياد كردهاند
[1]آيه 97 آل عمران/3 است. افزون بر اين، برخي از مفسران و فقها از آيه 196 بقره/2
[2]و آيه 27 حجّ/22
[3]به آيه حجّ تعبير كردهاند.
بر پايه برخي نقلها، آخرين آيهاي كه در مدينه پيش از حركت پيامبر(صلي الله عليه و آله) به سوي مكه براي انجام مناسك حج نازل شد، همين آيه حجّ بود.
[4]بر اساس نقلي ديگر، اين آيه همراه ديگر آيات سوره آل عمران در سال سوم هجرت در مدينه نازل شد و پيامبر(صلي الله عليه و آله) تا سال دهم هجرت به گزاردن حج توفيق نيافت.
[5]
معارف آيه حج
1. تشريع وجوب حج:مفسران درباره زمان تشريع وجوب حج بر يك نظر نيستند. برخي بر اين باورند كه وجوب حج در زمان ابراهيم(عليه السلام) تشريع شد؛ چنانكه در آيه 27 حجّ/22 آمده است. ابراهيم(عليه السلام) مردم را به حج فراخواند و اين وجوب تا روزگار
بعثت پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) ادامه يافت
[6]و آيه {
وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ البَيتِ} همان وجوب را امضا كرد.
[7]
گروهي ديگر با اين باور كه سوره حج مكي است، دلالت آيه {
وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالحَجِّ} (حجّ/22، 27) بر وجوب حج را مربوط به پيش از هجرت دانستهاند.
[8]برخي ديگر به دليل نزول سوره آل عمران و آيه {
وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ البَيتِ} در سال سوم هجرت
[9]، تشريع وجوب حج را مربوط به همان سال دانستهاند. گروهي نيز نزول آيه 196 بقره/2 در سال ششم هجرت
[10]يا نزول آيه 96 آل عمران/3 را سبب وجوب حج دانستهاند
[11]؛ اما بسياري از مفسران وجوب حج را مربوط به سال دهم
[12]با نزول آيه 97 آل عمران يا آيه 27 حج دانستهاند. روايتهايي از معصومان: نيز مؤيد همين سخن است.
[13]برخي وجود لام در «
لِلَّهِ» و كلمه {
عَلَى} در آيه {
وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ البَيتِ} و نيز جمله خبريه و اسميه بودن آن را موجب دلالت بر وجوب حج و تأكيد بر آن دانستهاند.
[14]
2. عموميت خطاب:برخي بر عموميت خطاب در
آيه حج ادعاي اجماع كردهاند؛ يعني همگان اعم از مرد، زن، مومن و كافر را در بر ميگيرد؛ اما به جهت عدم توجه تكليف به صغير، شامل وي نميشود.
[15]بر اساس روايتي، پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) پيروان ساير اديان را نيز مخاطب آيه دانست و آنان را به انجام حج فرمان داد؛ ولي ايشان از به جاي آوردن حج سر باززدند و بدين جهت آيه97 آل عمران/3: {
وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِيٌّ عَنِ العَالَمِينَ} نازل شد.
[16]فقيهان شيعه و برخي از فقيهان اهل سنت بر اين باورند كه بر پايه اين آيه، حج بر كافران همانند مؤمنان واجب است و اسلام فقط شرط صحت آن دانسته شده است نه شرط وجوب.
[17]برخي ديگر بر اين باورند كه حج عبادت است و كافران به عبادات اسلامي مكلف نيستند.
[18]
3. وجوب مقيد به استطاعت*
: در آيه {
وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ البَيتِ مَنِ استَطَاعَ إِلَيهِ سَبِيلا} وجوب حج به استطاعت مشروط شده است.
[19]مفسران و فقيهان درباره استطاعت كه شرط وجوب حج است، اختلافنظر دارند.
[20]برخي استطاعت را توان
تأمين هزينه سفر و مركب معنا كردهاند؛ چنانكه روايتي از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) مؤيد همين مطلب است.
[21]برخي ديگر استطاعت را به صحت بدن و توان راه رفتن تفسير كردهاند.
[22]بسياري از فقيهان شيعه و نيز برخي از اهل سنت
[23]مقصود از استطاعت را در آيه عام دانستهاند كه شامل استطاعت مالي، جاني، طريقي و زماني ميشود
[24]؛ چنانكه حضرت علي(عليه السلام) مقصود از «سبيل» در آيه را صحت بدن و هزينه و مركب سفر دانسته است.
[25]روايتهاي ديگر معصومان: نيز مؤيد همين معنا هستند.
[26]
4. وجوب حج و فوريت آن:برخي از مفسران اهل سنت نزول
آيه حج در سال سوم هجرت و حج نگزاردن پيامبر تا سال دهم هجرت را دليل عدم فوريت وجوب حج دانستهاند.
[27]فقيهان شيعه و بسياري از اهل سنت بر اساس
آيه حج و آيه 196 بقره/2
بر فوريت انجام حج پس از حصول استطاعت و بقيه شروط وجوب حج استدلال كردهاند.
[28]در اين زمينه ادعاي اتفاقنظر نيز شده است.
[29]
5. تكرار حج: بر اساس
آيه حج و ديگر آيات مربوط به آن، بر هر انساني يك بار حج واجب ميشود
[30]؛ زيرا امر به حج در آيات، بر ايجاد ماهيت حج دلالت دارد و ايجاد ماهيت با انجام يك بار محقق ميگردد.
[31]افزون بر اجماع بر اين مطلب كه برخي ادعا كردهاند
[32]، پاسخ رسول خدا به سؤالكنندگان در اين زمينه، مؤيد همين مطلب است.
[33]
6. خروج از دايره اسلام:مفسران مقصود از {
مَن كَفَر} را در
آيه حج كسي دانستهاند كه منكر وجوب حج گردد
[34]؛ اما كسي كه به وجوب آن معتقد باشد ولي حج را ترك كند، كافر قلمداد نميشود.
[35]بر پايه سخن برخي از مفسران، مقصود از {
وَمَن كَفَرَ} كفر به معناي خروج از دايره اسلام نيست، بلكه كفران نعمت است؛ زيرا امتثال امر الهي، شكر نعمت و عدم اطاعت آن كفران نعمت است.
[36]اين حديث پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) حمل بر سخت گرفتن بر ترككنندگان حج شده كه ذيل آيه حجّ فرمود: هر كس هزينه سفر و مركب آن را داشته باشد و حج نگزارد، به دين يهود يا نصارا از دنيا ميرود.
[37]
7. اخلاص در حج:بر اساس آيه 97 آل عمران/3 حج از حقوق الهي بر بندگان است: {وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ البَيتِ} و بندگان خدا بايد از روي اخلاص، حج را براي خداوند انجام دهند.
منابع
احكام القرآن:الجصاص (م.370ق.)، به كوشش قمحاوي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ارشاد الاذهان:العلامة الحلي (م 726ق.)، به كوشش فارس الحسون، قم، نشر اسلامي، 1410ق؛التبيان:الطوسي (م.460ق.)، به كوشش العاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي؛تذكرة الفقهاء:العلامة الحلي (م.726ق.)، قم، آل البيت عليهم السلام، 1414ق؛تفسير ابن كثير (تفسير القرآن العظيم):ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش شمس الدين، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق؛التفسير الكبير:الفخر الرازي (م.606ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413ق؛تفسير قرطبي (الجامع لأحكام القرآن):القرطبي (م.671ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛جامع البيان:الطبري (م.310ق.)، به كوشش صدقي جميل، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛جواهر الكلام:النجفي (م.1266ق.)، به كوشش قوچاني و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربي؛الخلاف:الطوسي (م.460ق.)، به كوشش سيد علي خراساني و ديگران، قم، نشر اسلامي، 1418ق؛الدر المنثور:السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1421ق؛روح المعاني:الآلوسي (م.1270ق.)، به كوشش علي عبدالباري، بيروت، 1415ق؛روض الجنان:ابوالفتوح رازي (م.554ق.)، به كوشش ياحقي و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوي، 1375ش؛رياض المسائل:سيد علي الطباطبائي (م.1231ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1412ق؛شرائع الاسلام:المحقق الحلي (م.676ق.)، به كوشش سيد صادق شيرازي، تهران، استقلال، 1409ق؛الكافي:الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛كشاف القناع:منصور البهوتي (م.1051ق.)، به كوشش محمد حسن، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛كشف الغطاء:كاشف الغطاء (م.1227ق.)، مهدوي، اصفهان؛كنز العرفان في فقه القرآن:الفاضل المقداد (م.826ق.)، به كوشش بهبودي، تهران، مرتضوي، 1373ش؛مجمع البيان:الطبرسي (م.548ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛المجموع شرح المهذب:النووي (م.676ق.)، دار الفكر؛مسالك الافهام الي تنقيح شرائع الاسلام:الشهيد الثاني (م.965ق.)، قم، معارف اسلامي، 1416ق؛منتهي المطلب:العلامة الحلي (م.726ق.)، چاپ سنگي؛المنير:وهبة الزحيلي، بيروت، دار الفكر المعاصر، 1411ق؛الميزان:الطباطبايي (م.1402ق.)، بيروت، اعلمي، 1393ق؛وسائل الشيعه:الحر العاملي (م.1104ق.)، قم، آل البيت عليهم السلام، 1412ق.
لطف الله خراساني
[1]. احكام القرآن، ج3، ص17؛ تفسير ابن كثير، ج2، ص70؛ الدر المنثور، ج2، ص52.
[2]. التفسير الكبير، ج5، ص153.
[3]. رياض المسائل، ج6، ص31.
[4]. احكام القرآن، ج3، ص17-18.
[5]. تفسير قرطبي، ج4، ص144.
[6]. احكام القرآن، ج5، ص64.
[8]. تفسير قرطبي، ج4، ص144.
[9]. تفسير قرطبي، ج4، ص144؛ المنير، ج4، ص16.
[10]. التفسير الكبير، ج5، ص153؛ كنز العرفان، ج1، ص266، 274.
[11]. مسالك الافهام، ج2، ص119.
[12]. احكام القرآن، ج5، ص64؛ التبيان، ج7، ص309؛ كنز العرفان، ج1، ص268.
[14]. كنز العرفان، ج1، ص267.
[15]. روض الجنان، ج4، ص447؛ تفسير قرطبي، ج4، ص144؛ المنير، ج4، ص18.
[16]. جامع البيان، ج4، ص29؛ روض الجنان، ج4، ص450.
[17]. منتهي المطلب، ج2، ص659.
[18]. المجموع، ج7، ص18؛ كشاف القناع، ج2، ص439.
[19]. تفسير قرطبي، ج4، ص145.
[20]. مسالك الافهام، ج2، ص122.
[21]. جامع البيان، ج2، ص22؛ الدر المنثور، ج2، ص55.
[22]. مجمع البيان، ج4، ص799؛ روض الجنان، ج4، ص448.
[23]. جامع البيان، ج4، ص26؛ كنز العرفان، ج1، ص264.
[24]. كنز العرفان، ج1، ص264؛ الدر المنثور، ج2، ص55-56.
[25]. جامع البيان، ج4، ص26.
[26]. كنز العرفان، ج1، ص264.
[27]. تفسير قرطبي، ج4، ص144؛ المجموع، ج7، ص102.
[28]. الخلاف، ج2، ص257؛ المجموع، ج7، ص103؛ المنير، ج4، ص16؛ كشف الغطاء، ج2، ص429.
[29]. جواهر الكلام، ج17، ص223.
[30]. شرائع الاسلام، ج1، ص163؛ ارشاد الاذهان، ج1، ص307.
[31]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص15؛ جواهر الكلام، ج17، ص220.
[32]. جواهر الكلام، ج17، ص220.
[33]. تفسير قرطبي، ج4، ص144؛ الدر المنثور، ج4، ص55.
[34]. جامع البيان، ج4، ص27؛ التبيان، ج2، ص538.
[35]. الكافي، ج4، ص266؛ التبيان، ج2، ص538؛ وسائل الشيعه، ج11، ص16.
[36]. مجمع البيان، ج2، ص799؛ روح المعاني، ج1، ص115.
[37]. جامع البيان، ج7، ص113؛ تفسير قرطبي، ج4، ص153؛ الدر المنثور، ج2، ص56.