سی ام ذی قعده سالروز شهادت امام جواد سلام الله علیه، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در پاسخ به سؤال عبد اللّه بن مسعود از امامان از نسل حسين عليه السلام ـ : ... و از صلب على (رضا) فرزندش محمّد ستوده شده به دنيا مى آيد ، كه پاكترين مردم از نظر خلقت و خوش خلق ترين آنهاست . |
تصريح به امامت امام جواد عليه السلام
عبدُ اللّه بنُ جعفرٍ : دَخَلتُ على الرِّضا عليه السلام أنا وصَفوانُ بنُ يحيى ، وأبو جعفرٍ عليه السلام قائمٌ قد أتى لهُ ثلاثُ سِنينَ ، فقُلْنا لَه : جَعَلَنا اللّه ُ فِداكَ ، إنْ وأعَوذُ باللّه حَدَثَ حدَثٌ فَمن يَكونُ بَعدَكَ ؟ قالَ : ابْنِي هذا ، وأومَأَ إليهِ . قالَ : فقُلْنا لَه : وهُو في هذا السِّنِّ ؟! قالَ : نَعَمْ ، وهُو في هذا السِّنِّ ، إنَّ اللّه َ تبارَكَ وتعالى احْتَجَّ بعيسى عليه السلام وهُو ابنُ سنَتَينِ .
عبد اللّه بن جعفر : من و صفوان بن يحيى به خدمت امام رضا عليه السلامرسيديم . ابو جعفر عليه السلام كه سه سال از عمرش مى گذشت ايستاده بود . عرض كرديم : خدا ما را فداى شما كناد ! اگر ـ پناه به خدا ـ اتفاقى بيفتد چه كسى بعد از شما خواهد بود ؟ آن حضرت به امام جواد اشاره كرده فرمود : اين فرزندم . عبداللّه بن جعفر مى گويد : عرض كرديم : او با اين سن و سال ؟ ! فرمود : آرى ، او با همين سن و سال . خداوند تبارك و تعالى به وسيله عيساى دو ساله احتجاج كرد .
البحار : ۵۰ / ۳۵/ ۲۳
يَحيى الصَّنعاني : دَخَلتُ عَلى أبي الحسن الرِّضا عليه السلام وَهُوَ بِمَكَّةَ وَهُوَ يَقشِرُ مَوزا وَيُطعِمُهُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام فَقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداكَ هذا المَولودُ المُبارَكُ ؟ قالَ : نَعَم يا يَحيى هذا المَولودُ الَّذي لَم يولَد في الإسلامِ مِثلُهُ مَولودٌ أعظَمُ بَرَكَةً عَلى شيعَتِنا مِنهُ.
يحيى صنعانى : درمكّه به حضور امام رضا عليه السلام رسيدم ، ديدم حضرت موزى پوست مى كَند و در دهان ابوجعفر (امام جواد) عليه السلام مى گذارد . عرض كردم : فدايت شوم ! فرزند گرامى شما همين است ؟ فرمود : آرى يحيى ! اين فرزندى است كه هيچ فرزندى در اسلام با بركت تر از او براى شيعيان ما زاده نشده است .
الكافي : ۶ / ۳۶۰ / ۳
فضايل امام جواد عليه السلام
رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله لَمّا سَألَهُ عَبدُاللّه ُ بنُ مَسعودٍ عَنِ الأئِمَّةِ في صُلبِ الحُسَينِ عليه السلام : .. وَيَخرُجُ مِن صُلبِ عَليٍّ (الرِّضا) ابنُهُ مُحَمَّدٌ الَمحمودُ أطهَرُ النّاسِ خَلقا وَأحسَنُهُم خُلقا.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در پاسخ به سؤال عبد اللّه بن مسعود از امامان از نسل حسين عليه السلام ـ : ... و از صلب على (رضا) فرزندش محمّد ستوده شده به دنيا مى آيد ، كه پاكترين مردم از نظر خلقت و خوش خلق ترين آنهاست .
كفايه الأثر : ۸۴
عَبدُاللّه ُ بنُ سَعيدٍ : قالَ لي مُحَمَّدُ بنُ عَليِّ بنِ عُمَرِ التَّنّوخي : رَأيتُ مُحَمَّدَ بنَ عَليٍّ وَهُوَ يُكَلِّمُ ثَورا فَحَرَّكَ الثَّورُ رَأسَهُ ، فَقُلتُ لا وَلكن تَأمُرُ الثَّورَ أن يُكَلِّمَكَ ، فَقالَ وَعُلِّمنا مَنطِقَ الطَّيرِ وَاوتينا مِن كُلِّ شَيءٍ ثُمَّ قالَ قُل لا إلهَ إلاّ اللّه ُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَمَسَحَ بِكَفِّهِ عَلى رَأسِهِ فَقالَ الثَّورُ لا إله إلاّ اللّه ُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ .
عبد اللّه بن سعيد : محمّد بن على بن عمر تنوخى به من گفت : محمّد بن على را ديدم كه با گاو نرى صحبت مى كرد و گاو سر خود را تكان داد . گفتم : نه (اين قبول نيست) بلكه دستوربده گاو با تو صحبت كند. حضرت فرمود : زبان مرغان به ما آموخته شده و از هر چيزى به ما داده شده است . آن گاه (خطاب به گاو) فرمود : بگو : لا اله الا اللّه وحده لا شريك له . و دستى به سر گاو كشيد . در اين هنگام گاو گفت : لا اله الا اللّه وحده لا شريك له .
دلائل الإمامة : ۲۱۱
عليُّ بنُ حَسّانِ الواسِطيِّ المَعروفُ بِالعَمشِ : حَمَلتُ مَعي إليهِ عليه السلام مِن الآلَةِ الَّتي لِلإصبِهانِ بَعضُها مِن فِضَّةٍ وَقُلتُ أتحُفُ مَولايَ أبا جَعفَرٍ بِها فَلَمّا تَفرَّقَ النّاسُ عَنهُ بَعدَ جَوابِ الجَميعِ قامَ فَمَضى فَاتَّبَعتُهُ فَلقيتُ مُوَفِّقا فَقُلتُ استَأذِن لي عَلى أبي جَعفَرٍ ، فَدَخَلتُ وَسَلَّمتُ فَردَّ عَلىَّ السَّلامَ وَفي وَجهِهِ الكَراهَةُ وَلَم يَأتي بِالجُلوسِ فَدَنوتُ مِنهُ وَأفرَغتُ ما كانَ في كُمّي بَينَ يَدَيهِ فَنَظَرَ إلَىَّ مُغضِباً ثمّ رَنا يَمينا وَشِمالاً وَقالَ ما لِهذا خَلَقَني اللّه ُ ما أنا وَاللَّعبِ ؟ فاستَعفَيتُهُ فَعَفا عَنّي فَأخَذتُها فَخَرَجتُ.
عليّ بن حسان واسطى : وسيله اى كه ساختِ اصفهان و قسمتهايى از آن از نقره بود ، با خود برداشتم و گفتم اين را به مولايم ابو جعفر تحفه مى دهم . پس از آن كه حضرت پاسخ همه مردم را داد و پراكنده شدند ، ايشان برخاست و رفت . من در پى ايشان به راه افتادم ، به جناب موفّق برخوردم . به او گفتم از ابو جعفر ! براى من اجازه شرفيابى بگير . پس ، خدمت حضرت رسيدم و سلام كردم . در حالى كه در چهره اش نارضايتى بود ، جواب سلامم را داد ، و ننشست . به حضرت نزديك شدم و آنچه را در آستينم بود جلو ايشان خالى كردم . با خشم به من نگريست و آن گاه به راست و چپ نگاهى كرد و فرمود : خداوند مرا براى اين كارها نيافريده است . مرا چه به بازى ؟ ! من از حضرت طلب بخشش كردم . ايشان مرا بخشيدند و من آن وسيله را برداشتم و بيرون رفتم .
دلائل الإمامه : ۲۱۲
القاسِمُ بنُ عَبدُالرَّحمنِ وَكانَ زِيديّا : خَرَجتُ إلى بَغدادَ فَبَينا أنا بِها إذ رَأيتُ النّاسَ يَتَعادونَ وَيَتَشَرَّفونَ وَيَقِفونَ ؛ فَقُلتُ : ما هذا ؟ فَقالوا : ابنُ الرِّضا ، فَقُلتُ : وَاللّه لأنظُرَنَّ إلَيهِ فَطَلَعَ عَلى بَغلٍ أو بَغلَةٍ فَقُلتُ : لَعَنَ اللّه ُ أصحابُ الإمامَةِ حَيثُ يَقولونَ إنَّ اللّه َ افتَرَضَ طاعةَ هذا ، فَعَدَلَ إليَّ وَقالَ : يا قاسمَ بنَ عبدِالرَّحمنِ : «أبَشَرا مِنّا واحِدا نَتَّبِعُهُ إنّا إذا لَفي ضَلالٍ وَسُعُرٍ» فَقُلتُ في نَفسي ساحِرٌ واللّه ! فَعَدَلَ إلَىَّ فَقالَ : «ءاُلقِيَ الذِّكرُ عَلَيهِ مِن بَينِنا بَل هُوَ كَذّابٌ أشِرٌ» قالَ : فانصَرَفتُ وَقُلتُ بِالإمامَةِ ؛ وَشَهِدتُ أنَّهُ حُجَّةُ اللّه عَلى خَلقِهِ وَاعتَقَدتُهُ.
قاسم بن عبد الرحمن ـ كــه زيدى مذهب بود ـ : من رهسپار بغداد شدم . چون به آن جا رسيدم مردم را ديدم كه مى دوند و نگاه مى كنند و مى ايستند . پرسيدم : چه خبر است ؟ گفتند : ابن الرضاست . گفتم : بايد او را ببينم . او سوار بر قاطرى نر يا ماده ظاهر شد . گفتم : خدا لعنت كند معتقدان به امامت را كه مى گويند خداوند اطاعت اين مرد را واجب ساخته است . او به طرف من برگشت و گفت : اى قاسم بن عبدالرحمن : «آيا از بشرى همانند خودمان پيروى كنيم ؛ در اين صورت گمراه و ديوانه خواهيم بود» . با خودم گفتم : به خدا ، جادوگر است ! باز به طرف من برگشت و گفت : «آيا از ميان همه ما كلام خدا به او القا شده است ؟ نه ، او دروغگويى خودخواه است» . قاسم گويد : من برگشتم و معتقد به امامت شدم و شهادت دادم كه او حجّت خدا بر خلق اوست ، و به وى اعتقاد پيدا كردم .
كشف الغمّه : ۳ /